من راهی تو ام

ای مقصد درست

۴ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

من بهش میگم خریدِ گرونِ هوسی!

مهمونی دعوت بودیم، لباس داشتم، اما دلم میخواست برای اون کتِ دیپلمات بادمجونیم یه شلوار اسپنیش بخرم، نیاز نداشتم، فقط دلم میخواست. من بهش میگم، خریدِ گرونِ هوسی. توی مغازه ها دور میزدم... تصویر همه لباسایی که داشتم از جلوی چشمم رد میشد. دقیقا وقتی یه شلوار مشکی خیلی شیک رو پرو کردم. دقیقا همون لحظه ای که به نظرم همه چیز عالی بود و فقط کافی بود تا کارت بکشم، درخواست مصرف‌گرایانه‌ی دلم رو رد کردم.

و برای اینکه خوشحال نگهش دارم. رفتم کافه کتاب، یه کتاب خریدم و خودم رو شیک نوتلا مهمون کردم.. 

.

.

.

.

-› معامله بُرد بُرد

-› روی شیکش از قبل کراش زده بودم اما اینبار کتابش خوشمزه تر یود

 

  • ۲ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • استیص‍ ‍آل
    • جمعه ۱۷ تیر ۰۱

    اونموقع ها چقدر فاصلمون کم بود

    رفتم طبقه اول بلوک یک.. هیچکسو نمیشناختم.. خیلی حس غریبی بود... توی بلوک چهار ازون آیینه ای رد شدم که سه تایی جلوش عکس داریم.. با شلوار پلنگی..

    از بادجه تلفن عمومی زوار در رفته ی کنار حیاط خابگاه رد شدم که وقتی بارون شدید شد سه تایی رفتیم توش و بلند بلند آواز خوندیم..

    از اتاقی که برای عروسی هدیه توش جشن گرفتیم.. از مسیرای دوچرخه سواریمون.. از خابگاه حضرت زهرا که گنجینه خاطرات روز های آخر سالمونه.. از پله اضطراریای بلندش که تا آخرش میرفتیم و روشون میشستیم و آواز میخوندیم و ستاره هارو تماشا میکردیم.. 

    از زیر اون طاق های مربعی دور حوض وسط کتابخونه رد شدم.. مسیر خابگاه تا دانشکده الهیات.. مسیر سلف تا مسجد... از روبرو دانشکده مدیریت و حوض بزرگ وسطش..

    از توی دانشکده مهندسی که شما کلاساتون پایین بود و من بالا.. اونموقع ها چقدر فاصلمون کم بود..

    از دانشجو های جدید خوشم نمیومد.. احساس میکردم به ناموسم تعرض کردن..

  • ۲ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • استیص‍ ‍آل
    • جمعه ۳ تیر ۰۱