میدونی baby سخت ترین قسمت درس خوندن این نیست که باید منطق پشت انتگرال ها رو برای حل مسائل مالتی دایمنشنال بدونی. بلکه سخت ترین قسمتش اینه که باید وقتی که ناراحتی و دلت میخواد زار زار اشک بریزی درس بخونی. باید وقتی که نا امیدی و حوصله نداری درس بخونی. باید از تفریحاتت و آسایشت بزنی و درس بخونی. راستش نسخه «بریم پاریس تا بتونیم با آرامش برای کنکور درس بخونیم» روی من جواب نیست. حالا کسی هم کارت دعوت نفرستاده. ولی تجربه های جدید فقط ذهن منو از موضوع اصلی منحرف میکنن. من تا 8 ماه آینده بیخیال خونه جدید میشم بخش زیادی از فکر کردن به اینکه «کجای خونه رو چطوری خوشگل کنم» ها رو میزارم کنار. برنامه ریزی برای هر بعدازظهر و خوشگذرونی رو میزارم کنار. کمتر میرم پیش مامان بابام. شاید هیچ سفری نرم. و قسمتای سخت درس خوندن برای کنکور ایناست. ولی من تجربه های خوب زیادی دارم. هم از کنکور کارشناسی هم از شاغل بودن. هم از کتابایی که خوندم. میدونم همه چیز درست پیش نمیره. مهم نیست من نتونم اونجوری که دوست دارم درسا رو بخونم. فقط مهمه اینه که این مسیر رو رو به جلو حرکت کنم. مهم نیست نتیجه چی میشه. مهم اینه که برای نتیجه دلخواهم تلاش کنم. baby درس خوندن وقتی دلت نمیکشه یا وقتی میبینی چیزایی که خوندی رو کلا یادت رفته خیلی سخته. اما کاریه که باید انجامش بدم چون اینو خودم انتخاب کردم. درس خوندن و رفتن سر کار و باشگاه و هندل کردن کارهای خونه خیلی خیلی سخته. ولی این کاریه که من انتخابش کردم و انجامش میدم. تازه پوئن مثبتمون اینه که برای کارهای خونه حمایت احسانو داریم عزیزم امیدوارم برای چیزایی که دوست داری تلاش کنی و توی تلاش کردنا و اذیت شدنات یاد بگیری که یا باید از نداشتن اونا اذیت بشی. یا از سختی های داشتنشون. هیچ آسایشی وجود نداره. دنیا ته نداره و همیشه چیزای بیشتری برای خواستن هست. هنوز ارشدو قبول نشدم دلم دکترای MIT رو میخواد. بامزه است نه؟ مطمئنم وقتی دارم توی MIT قدم میزنم هم دلم چیزای بزرگتر دور از دسترسی میخواد! این قانون دنیاست و خدا جهان رو اینجوری خلق کرده. ترمزم رو قراره کجا بکشم؟ IDK