الف به شدت نرمه. من در برابر کرنش و نرمش مردا چطورم؟ سفت و زمخت و سنگین. اینو از نوجوونی یاد گرفتم. برای محافظت از خودم. اونا میخوان آسیب بزنن؟ نه! هیچ مرد سالمی قصد آسیب زدن نداره. اما میخوان نزدیک بشن. یکی با عنوان رل، یکی ازدواج، یکی تنها نبودن. یکی دلش برای من میسوزه. یکی میخواد بهم کمک کنه. من ولی مستقلم. نیاز به کمک کسی که هیچ ربطی بهم نداره ندارم. چه زن باشه چه مرد باشه چه پیر باشه چه بچه. من مستقلم و میخوام زندگیم رو مستقلا اداره کنم. نمیخوام وابسته بشم. مردا ذاتا حمایت کننده هستن. زن ها حمایت پذیر. من اگه مراقب نباشم خیلی ساده میتونم وابسته حمایت های جنس مرد بشم. اصلا هم پیچیده نیست. خیلی ساده است. خوش هم میگذره. کار راه میافته. همه چیز خوب پیش میره. اما تا وقتی که این ارتباط وجود داشته باشه. ارتباط قطع بشه دستت توی پوست گردو میمونه. کاری ندارم بقیه چی میگن. چی فکر میکنن. این محکم بودن و «نه» های قاطعانه گفتن همه برای اینه که بتونم آزادانه زندگی بکنم و حالا الف. به شدت نرمه. او برای منافع مادی و شغلی خودش میخواد نزدیک بیاسته و من برای منافع فردی و اون قلب شیشه ای کوچیکی که سمت چپ قفسه سینم میتپه میخوام مرزم رو با او حفظ کنم. چون او مرده، حمایت کننده است. آگاهانه یا نا آگاهانه دلسوز و با محبت و مراقبه. من زنم. برای مسائل کوچیک و بزرگم نیاز به حمایت و مشورت و ساپورت دارم. و اگه اجازه بدم مردا میتونن قشنگ دندونه های خالی چرخ دنده زندگی من رو پر کنن. اما نمیخوام. نمیخوام موتور زندگیم بدون اعتبار راه بیافته. من میتونم بیشتر از همه روی احسان حساب کنم، بعد روی بابام. بعد ازون داداشم. اگه خیلی احتیاج به کمک داشتم پسر خاله و پسر عمم. اما مردای غریبه؟ اصلا. چون اونا یه موتور متزلزل برای من میسازن. اونا هیچ ربطی به من و هیچ تعهدی به من ندارن. ممکنه یه روز باشن و یه روز نباشن. و من نمیتونم موتور زندگیم رو با چرخ دنده هایی که شاید باشن و شاید نباشن روشن کنم. این موتور شاید دیر روشن بشه. شاید سخت روشن بشه. ولی وقتی روشن بگه دیگه با اطمیمنان کار میکنه. استیبل کار میکنه. این زندگی منه و بنا ندارم سازنده های اصلیش بیشتر از یکی دو نفر باشن. آدمای که ستون های زندگی منو ساختن کافی هستن، حتی اگه کس دیگه ای بتونه بهتر ازونا باشه، من نمیخوام یه سقف خیلی بلندی داشته باشم که یه روز هست و یه روز نیست. سقف کوتاه و ستون معمولی خودم که همیشه میمونه و هرگز روی سرم خراب نمیشه رو ترجیح میدم. این مثل تریدآف بین بایاس و واریانسه. یه مردی که سقف ساز بهتریه، شاید بایاس خوبی داشته باشه، اما یه روز هست و یه روز نیست. یعنی واریانس خوبی نداره و در مجموع امتیاز خوبی برای «وارد شدن به زندگی من» کسب نمیکنه. من همیشه احساس میکنم درباره علت مرز های سفت و سختم با مردا باید به دنیای اطرافم توضیح بدم. دنیایی که افراد برای روابطشون از متر «دلخواه» بودن و «منافع شخصی خیلی کوتاه مدت» استفاده میکنن و مدام با تعجب به من نگاه میکنن که «چرا انقدر سخت میگیری» و بعد من نمیدونم چطوری توضیح بدم که این تضمین کننده سلامتِ خودمه. برای سلامت این جنس لطیفِ مستقل و کار درستی که قصد داره توی جامعه حضور جدی داشته باشه. و این یه تصمیم کاملا خود خواهانه و منفعت طلبانه است. به طوری که به هیچکس آسیب نمیزنه و روابط سالم و زندگی محکم و توأم با آرامش رو تضمین میکنه
حالا تو هر فکر دیگه ای میخوای بکن.