مهمونی دعوت بودیم، لباس داشتم، اما دلم میخواست برای اون کتِ دیپلمات بادمجونیم یه شلوار اسپنیش بخرم، نیاز نداشتم، فقط دلم میخواست. من بهش میگم، خریدِ گرونِ هوسی. توی مغازه ها دور میزدم... تصویر همه لباسایی که داشتم از جلوی چشمم رد میشد. دقیقا وقتی یه شلوار مشکی خیلی شیک رو پرو کردم. دقیقا همون لحظه ای که به نظرم همه چیز عالی بود و فقط کافی بود تا کارت بکشم، درخواست مصرف‌گرایانه‌ی دلم رو رد کردم.

و برای اینکه خوشحال نگهش دارم. رفتم کافه کتاب، یه کتاب خریدم و خودم رو شیک نوتلا مهمون کردم.. 

.

.

.

.

-› معامله بُرد بُرد

-› روی شیکش از قبل کراش زده بودم اما اینبار کتابش خوشمزه تر یود