من راهی تو ام

ای مقصد درست

اوصیکم به بولت ژورنال

خیلی مهم نیست اسمش چی باشه، من صداش میزنم برنامه ریزی به روش «هر جور عشقت میکشه» در عمل همینه، یه فریم ورک بی نهایت ماژولار و انعطاف پذیر برای برنامه ریزی، «برنامه ریزی» این کلمه دیگه لوس شده. بهتره واژه های مناسب تری براش بسازیم مثل برنامه سازی، خود سازی، مدیریت زندگی، نقشه راه پیشرفت یا هر چیز دیگه ای. بولت ژورنال اونقدر بینقص نیست که سرش قسم بخورم. اما فعلا بهترین روش مدیریت زندگی ایه که دیدم، چیز بی اندازه به درد بخوریه. تنها چیزی که نیاز داره یه خودکار، یه کاغذ و یه اراده قویه. البته سومی لازم نیست، میتونی از عزیزانت به جای اراده قوی کمک بگیری.

اوصیکم به یولت ژورنال

  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • استیص‍ ‍آل
    • شنبه ۲۵ دی ۰۰

    ممنون که روح شاعرانمو به رقص در میاری

    محمد، داداش!

    ممنون که اگه نمیتونی وقتای پر انرژیت رو باهامون شریک بشی، خستگی هاتو باهامون شریک میشی.. ممنون که با اینکه دو ساعت از زمان خوابت گذشته بود و فردا یه کوت کار داشتی و چشمات قرمز بود، کنارمون نشستی و باهامون حرف زدی. این زمان کوتاه انقدر بهم انرژی داد که الان توی چشام شبنم نشسته.. تو هیچوقت دختر نبودی و هیچوقت برادر بزرگتر نداشتی و نمیدونی چه احساسی از بودن تو دارم. نمیتونم به تصویر بکشم امنیت و آرامشی که با فکر کردن بهت بهم دست میده رو. چجوری باید حال خوبی که لبخندت وقتی از در وارد میشی،  با ترکیب نگاهی که نگاهم رو توی بغل میگیره، با ترکیب چروک گوشه چشمات رو توصیف کنم...

    محمد، داداش!

  • ۲ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • استیص‍ ‍آل
    • چهارشنبه ۸ دی ۰۰

    دیگه وقتش رسیده از چیزایی حرف بزنیم که هر کسی نمیگه

    آره رفیق. میخوام بهت بگم به نظر من رابطه ی ایده آل بین یک زن و مرد چجوریه..

    میخوام بگم یه خانوم باید بدونه که توی خونه نقش ملکه داره. بهتره بدونه پادشاه خونه نیست. امورات جنگ و مذاکرات و دخل و خرج خزانه و پرداختی های دولت، روی دوش اون نیست.. خوب نیست به بهانه فمنیسم یا برابری حقوق زن و مرد همون فریاد هایی که یک مرد توی محیط کار سر کارمنداش بمیزنه رو او توی محیط کارش بزنه.. زن ملکه است. ملکه توی کارزار و میدون جنگ کنار می ایسته. توی قحطی و تحریم جایگاهش حفظ میشه و از امکانات سطوح بالای جامعه بهره مند میشه..

    یک ملکه هرگز صبح تا شب توی قصر بشور و بساب نمیکنه.. غرلند نمیکنه.. تصمیمات اساسی کشور با نظر مسقتیم ملکه گرفته میشه.. اما اون هیچوقت داد و غال نمیکنه... میفهمی چی میگم عزیزم.. ملکه نسخه ی بازیگوش و شیطون خودش رو فقط پیش عزیزانش نشون میده.. به هر کسی اجازه نمیده وارد اتاق مخصوصش بشه.. به هر کسی اجازه نمیده هر حرفی رو بهش بزنه.. محبتش رو خرج همه نمیکنه..

    ملکه چندان نگران کمبود بودجه خزانه کشور نیست.. او با عشق و احترام مراعات شرایط خزانه کشور رو میکنه.. اما این رو دغدغه اصلیش نمیدونه..  اون توی اتاق شخصیش توی فضای سبز شخصیش قدم میزنه.. به تفریحات مورد علاقش میپردازه..  کتاب هایی که دوست داراه رو میخونه.. با دوستانش ملاقات میکنه و به پادشاه و فرزندانش، به عزیزانش عشق میورزه و اینجوری زندگی خودش و اطرافیانش رو شیرین میکنه..

    میخوام بهت از لذت برداشته شدن بار مسئولیت خیلی از اموری بگم که مرد خونت میتونه خیلی خوب از پسشون بر بیاد.. اینکه لازم نیست خودت رو برای خیلی چیزا به زحمت بندازی.. هر چند همیشه کریمانه مراقب جسم و روح همسر و فرزندانت هستی..

    نزار به بهونه فمنیسم بودن نقش زیبایی که یه زن باید داشته باشه خدشه دار بشه

    .

    .

    .

    ← همیشه اینو بدونید

    ← برابری حقوق زن و مرد، این نتیجه رو داره که مرد ها بچه ننه بار بیان و زن ها مرد!

    ← اعتقاد راسخ من اینه که هر کسی باید نقش خودش رو داشته باشه..

    ← نظر شما چیه؟ توی کامنت برام بنویسید (همه نظراتی که شامل توهین نباشه برام محترمه و ارزشمنده..)

  • ۵ پسندیدم
  • ۶ نظر
    • استیص‍ ‍آل
    • دوشنبه ۱۴ تیر ۰۰

    خدایا بد نبوده باشه!

    یه جوری خالی و بی هیچ چی گفت «وا» که فکر کردم بدترین فحش های خاک برسریِ گوگل رو پیاده کردم سرش! 

    به نظرتون این طبیعی نیست که از کسی که مدام و پی در پی داره بهمون لطفِ «با حوصله و تک تک به تمامی سوال ها پاسخ دادن و از وجود مایه و وقت گذاشتن برای کمک به رفع صد در صدی مشکل» رو میکنه بخوایم که لطفا پس بیا کار رو مشارکتی انجام بدیم، هر کسی به اندازه وقتی که میزاره حق الزحمش رو دریافت کنه؟

    یه جوری «وا» تحویلم داد که انگار بهش گفتم «تو خیلی خاک بر سری که میخوای به خاطر همین یه چیپس مثقال کاری که داری برام انجام میدی پول بگیری نادون»!

    تازه، این یه روش خیلی متشخصانه و حرفه ای هست که اجازه ندیم مرد های محیط کارمون نقش پدر، برادر، سوپرمن، بن تن، بت من یا اسپایدر من به خودشون بگیرن. حتی اگه بعضی هاشون هیچوقت اینکارو نکنن.

    مگه نه؟

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • استیص‍ ‍آل
    • سه شنبه ۷ ارديبهشت ۰۰

    محمد، برادر بزرگ‌ترم

    وبلاگ رو باز میکنم، دو نظر منتظر تایید. یعنی کی میتونه باشه، یعنی چی گفتن؟ خوششون اومده؟ متنم واقعا قشنگه یا خودم اینطور فکر میکنم؟ (هر کسی که تازه شروع میکنه به کاری، این نگرانی ها رو در مورد اولین کارش داره، آیا به اندازه کافی خوب بودم؟):

    مینویسم فقط برای خودت. چقدر زیبا بود دریای عاطفه ها، و چقدر دشوار بود که ببینم، من کسی ام که بی دلیل طوفانیش کرده. چقدر لطیف بود نسیم عشقی که لابه لای موج‌های این دریایی طوفانی می‌وزید و البته باید برای درکش مراقب می‌بودم که طوفان، حواسم رو پرت نکنه.این دریای عواطف خواهری عزیز، که الان همسری مهربان نیز هست، نوید آینده ای درخشان برای بچه‌ های مادر فردا رو میده. و البته اینها همه بهانه هایی هستن برای تویی که «راهیِ» آن «مقصد درست» هستی: «واعلموا انما اموالکم واولادکم فتنه وان الله عنده اجر عظیم»

    محمد، برادر بزرگترم.

    روح دلنواز واژه های برادرم، برق چشمانم و طرح‌خندِ لبم را آشکار میکند. یه خیال پناه میبرم. به خیالِ خیالِ لطیف محمد. آواز سرزنشگرانه‌ی آزرده خاطر کردن تکه ای از قلب برادرم در وجودم میدمد. «چرا براش فرستادم که انقد آزرده شه؟ تو شاید فقط میخواستی بخش‌های زیبایی شناختیش رو بهش نشون بدی، اما دل اون درگیر دل رنجیده تو شد. جای زخمی که الان خوب شده و محمد غصه دیروزی رو میخوره که خراش برداشته بود..»

    لبخند میزنم و چشمانم نمناک میشود. لبخند میزنم و فروتنی آشفته ای روحم را مینوازد. لبخند میزنم و به آنچه میانمان میگذرد، میبالم. لبخند میزنم و اشک از چشمانم سرازیر میشود، از بادبان های کشیده‌ی محمد، تا آرام کند، کشتی قلبم را در دریای طوفانی احساسات..

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • استیص‍ ‍آل
    • سه شنبه ۲۸ بهمن ۹۹